فردا خواهد آمد
مانند استمرار تنفس زمین
بی خواستهی من، تو
مانند فرداهایی
که در دیروزها گم شدند
و خاطرهای
به جای نمانده از آن
روزهایی
که آمد و شدشان
هیچگاه به اختیار من نبود
نه کودکیام
که در بیغولههای بیگاری بچه گانه گذشت
و نه ایامِ رویایی شباب
که در بزرگ عقلی زودرس گذشت و
من را از آن نصیبی نبود
اما، همیشه بایدی بود
با ترسیم رویایی
از دورنمایی شگفت
که از شدن میبایستی سر بر میکشید
کشید،
اما، از گُردهی هَزاران ماجرای همین حوالی زندگی
من صدای خود را فریاد میزنم
که در این هیاهوی فراگیر
فریادی است
میان توفان شن
فردا خواهد آمد
و رویاها
چنان دانههای انار
کنار هم چیده خواهند شد
خانهها
کوچهها
خیابانها هم
بی خواستهی من و تو
فردا خواهد آمد
طرحی نو افکنده خواهد شد
و تو زندگی را
با من قسمت خواهی کرد
و امروز در دیروز گم میشود
فردا خواهد آمد
فردا خواهد آمد
و من امیدوار می مانم تا،
فرداهای دیگر....
نظرات شما عزیزان: